اصطلاحات بازاریابی و فروش به انگلیسی همیشه در مذاکرات و فروش به کار می اید ممکن است در روند فروش از اصلاحی استفاده شود که شما بلد نیستید
اصطلاحات بازاریابی و فروش به انگلیسی، فراتر از مجموعهای از واژهها هستند؛ آنها زبان مشترک حرفهایها در این عرصهاند. آگاهی از این واژگان، علاوه بر تسهیل ارتباط میان تیمها و متخصصان مختلف، به توسعه و اجرای استراتژیهای مؤثرتر کمک میکند.
در زبان انگلیسی، بسیاری از این اصطلاحات فروش به دلیل گستردگی استفاده، به استانداردهای بینالمللی تبدیل شدهاند. دانستن این مفاهیم برای مدیران، بازاریابان و فروشندگان ضروری است؛ چرا که ارتباطات جهانی و تعامل با مشتریان و شرکای بینالمللی به طور روزافزونی در حال افزایش است.
این مقاله به معرفی مجموعهای از مهمترین اصطلاحات بازاریابی و فروش به انگلیسی میپردازد و کاربرد عملی آنها را در کسب و کارها بررسی میکند. هدف ما این است که شما با یادگیری این اصطلاحات، به ابزارهای کاربردی برای پیشرفت در مسیر حرفهای خود دست یابید و بتوانید بهتر از همیشه با مخاطبان و مشتریان خود ارتباط برقرار کنید.
مهمترین اصطلاحات بازاریابی و فروش به انگلیسی
بازاریابی در دنیای امروز نقشی فراتر از تبلیغ و فروش صرف دارد. این حوزه، هنر و علم جلب توجه، ایجاد نیاز و برقراری ارتباط با مشتریان برای تحقق اهداف تجاری است. یکی از ابزارهای کلیدی که میتواند هر بازاریاب را در این مسیر موفقتر کند، شناخت و استفاده از اصطلاحات بازاریابی به انگلیسی و مفاهیم اساسی آن است. این واژگان به شما کمک میکنند تا استراتژیهای کارآمدتری طراحی کنید و در ارتباطات حرفهای خود زبان مشترکی با همکاران و مشتریان پیدا کنید.
در ادامه، به توضیح جامع و کاربردی از اصطلاحات پرکاربرد بازاریابی به انگلیسی پرداختهایم:
1. Market Research (تحقیقات بازار)
تحقیقات بازار، فرآیند جمعآوری اطلاعات درباره مشتریان، رقبا، و روندهای بازار است. این اطلاعات به شما کمک میکند نیازها، خواستهها، و عادات خرید مصرف کنندگان را درک کرده و تصمیمات هوشمندانهتری بگیرید.
2. Brand (برند)
برند یک هویت متمایز برای محصولات یا خدمات است که از طریق نام، لوگو، طراحی یا ویژگیهای دیگر شناخته میشود. برندها نقش مهمی در ایجاد اعتماد و وفاداری در میان مشتریان دارند.
3. Positioning (جایگاهیابی)
جایگاهیابی، به معنای ایجاد تصوری خاص از برند یا محصول در ذهن مشتریان است. این فرآیند تعیین میکند که برند شما نسبت به رقبا چگونه دیده شود.
4. Segmentation (بخشبندی بازار)
این مفهوم به تقسیم بازار به گروههای کوچکتر و همگن بر اساس ویژگیهای مشترک مشتریان اشاره دارد. این کار به شما کمک میکند پیامهای بازاریابی مؤثرتری طراحی کنید.
5. Targeting (هدفگذاری)
در این مرحله، یک یا چند بخش از بازار انتخاب میشوند تا تمرکز استراتژیهای بازاریابی بر روی آنها باشد. این انتخاب معمولاً بر اساس سودآوری و جذابیت آن بخشها انجام میشود.
6. Value Proposition (پیشنهاد ارزش)
این اصطلاح به توضیح مزایا و ارزشی که یک محصول یا خدمت برای مشتری ایجاد میکند، اشاره دارد. پیشنهاد ارزش، دلیل اصلی انتخاب شما توسط مشتری است.
7. Customer Journey (سفر مشتری)
سفر مشتری به مراحلی اشاره دارد که فرد از آگاهی اولیه درباره یک برند تا خرید و حتی پس از خرید طی میکند. این فرآیند شامل نقاط تماس مختلفی است که هر کدام میتوانند تجربه مشتری را شکل دهند.
- آگاهی (Awareness): زمانی که مشتری برای اولین بار با برند یا محصول آشنا میشود.
- ارزیابی (Consideration): بررسی گزینهها و مقایسه برندها توسط مشتری.
- تصمیمگیری (Decision): انتخاب و خرید محصول یا خدمات.
- حفظ مشتری (Retention): حفظ مشتری از طریق ارائه خدمات پس از فروش و برنامههای وفاداری.
- حمایت (Advocacy): تبدیل مشتری به سفیری که برند را به دیگران توصیه میکند.
8. Brand Equity (ارزش ویژه برند)
این مفهوم، به قدرت و ارزش یک برند در بازار اشاره دارد. برندهای قویتر معمولاً وفاداری بیشتری ایجاد کرده و میتوانند قیمتهای بالاتری تعیین کنند.
9. Marketing Mix (آمیخته بازاریابی)
این مفهوم شامل 4P معروف (محصول، قیمت، مکان، و تبلیغات) است که در طراحی و اجرای استراتژیهای بازاریابی استفاده میشوند.
10. Product Life Cycle (PLC) (چرخه عمر محصول)
محصولات معمولاً مراحلی مانند معرفی، رشد، بلوغ، و افول را طی میکنند. شناخت این مراحل به بازاریابان کمک میکند استراتژیهای متناسبی برای هر مرحله طراحی کنند.
11. Persona (پرسونا)
پرسونای مشتری یک شخصیت خیالی است که ویژگیها، نیازها، و اهداف مشتریان هدف را نشان میدهد. استفاده از پرسونا در بازاریابی باعث میشود پیامها و کمپینهای تبلیغاتی شما هدفمندتر شوند.
12. Viral Marketing (بازاریابی ویروسی)
بازاریابی ویروسی به استراتژیهایی گفته میشود که با ایجاد محتواهای جذاب و اشتراک گذاری گسترده، به سرعت توجه مخاطبان را جلب میکنند.
13. Lead Nurturing (پرورش سرنخ)
پرورش سرنخ فروش به ایجاد و تقویت ارتباط با مشتریان بالقوه اشاره دارد، تا زمانی که آنها آماده خرید شوند. محتواهای آموزشی و تعاملات هدفمند در این فرآیند نقش مهمی دارند.
14. KPI (شاخص کلیدی عملکرد)
KPI (شاخص کلیدی عملکرد) ابزار مهمی برای ارزیابی میزان موفقیت در دستیابی به اهداف بازاریابی است. برای مثال، نرخ تبدیل یا تعداد مشتریان جدید میتوانند به عنوان KPI استفاده شوند.
15. Landing Page (صفحه فرود)
صفحهای طراحیشده در وبسایت که بهطور خاص برای جذب بازدیدکنندگان و ترغیب آنها به انجام اقدامی مشخص، مانند خرید یا ثبتنام، استفاده میشود.
16. Influencer Marketing (بازاریابی تأثیرگذار)
استفاده از افرادی که در یک جامعه خاص یا صنعت شناخته شده هستند، برای تبلیغ محصولات یا خدمات. این استراتژی به دلیل تأثیرگذاری قوی بر تصمیمات خرید مخاطبان، یکی از محبوبترین روشهای بازاریابی است.
17. Brand Loyalty (وفاداری به برند)
تمایل مشتری به خرید مداوم از یک برند خاص به دلیل تجربههای مثبت و اعتماد به آن. برندهای موفق معمولاً با ارائه کیفیت بالا، خدمات مناسب، و ایجاد حس اعتماد، وفاداری مشتریان را تقویت میکنند.
18. Customer Acquisition Cost (CAC) (هزینه جذب مشتری)
میانگین هزینهای که یک کسبوکار برای جذب یک مشتری جدید صرف میکند. این هزینه شامل تبلیغات، بازاریابی و سایر هزینههای مرتبط با جذب مشتری است. محاسبه این شاخص برای تعیین نرخ بازگشت سرمایهگذاری (ROI) اهمیت دارد.
19. Churn Rate (نرخ ریزش)
درصد مشتریانی که استفاده از محصولات یا خدمات یک برند را در یک بازه زمانی مشخص متوقف کردهاند. کاهش نرخ ریزش از طریق بهبود تجربه مشتری و ارائه خدمات بهتر، یکی از اهداف کلیدی هر کسبوکاری است.
20. Pay-Per-Click (PPC) (پرداخت به ازای کلیک)
مدلی از تبلیغات آنلاین که در آن تبلیغدهنده تنها زمانی هزینه پرداخت میکند که کاربران بر روی تبلیغ کلیک کنند. این روش برای جذب ترافیک هدفمند به وبسایت استفاده میشود.
21. A/B Testing – آزمایش A/B
یک روش برای مقایسه دو نسخه مختلف از یک صفحه وب یا کمپین بازاریابی با هدف تعیین کارآمدترین نسخه. این روش به بهینهسازی کمپینهای بازاریابی کمک میکند.
22. Demographics (جمعیتشناسی)
اطلاعات آماری مربوط به جمعیت هدف، مانند:
- سن.
- جنسیت.
- سطح تحصیلات.
- درآمد.
شناخت این ویژگیها در طراحی استراتژیهای بازاریابی نقش کلیدی دارد.
23. Engagement Rate (نرخ تعامل)
معیاری برای سنجش میزان تعامل مخاطبان با محتوای بازاریابی، مانند لایک، کامنت، یا بهاشتراکگذاری در شبکههای اجتماعی. نرخ تعامل بالا نشاندهنده جذابیت و اثربخشی محتوا است.
24. Marketing Automation (خودکارسازی بازاریابی)
استفاده از ابزارها و فناوریها برای انجام خودکار فعالیتهای بازاریابی، مانند ارسال ایمیلهای تبلیغاتی، مدیریت سرنخها، یا اجرای کمپینهای هدفمند. این روش باعث صرفهجویی در زمان و افزایش بهرهوری میشود.
مهمترین اصطلاحات فروش به انگلیسی
در حوزه فروش، آشنایی با اصطلاحات تخصصی نقشی کلیدی در بهبود عملکرد فروشندگان و سازمانهای فروش دارد. در ادامه، برخی از مهمترین اصطلاحات فروش به زبان انگلیسی و توضیحات مرتبط با آنها آورده شده است:
1. Prospect – مشتری بالقوه
به افراد یا سازمانهایی گفته میشود که به محصولات یا خدمات شما علاقهمند هستند و احتمال دارد به مشتریان واقعی تبدیل شوند. این مرحله از شناسایی نیازها و خواستههای مشتری شروع میشود.
2. Sales Pitch – پرزنت فروش
یک ارائه کوتاه، متقاعد کننده و هدفمند که برای جلب توجه مشتری و متقاعد کردن او به خرید محصول یا خدمات طراحی میشود.
3. Pipeline – لوله فروش
مجموعهای از مراحل که فروشنده از زمان اولین تماس با مشتری بالقوه تا نهاییسازی معامله طی میکند. مدیریت لوله فروش به بهبود نرخ تبدیل کمک میکند.
4. Quota – سهمیه فروش
هدف یا مقدار فروشی که یک فروشنده یا تیم فروش در یک بازه زمانی مشخص باید به آن دست یابد. تعیین سهمیهها میتواند انگیزه فروشندگان را افزایش دهد.
5. Lead Generation – تولید سرنخ
فرآیندی که طی آن مشتریان بالقوه شناسایی و جذب میشوند. این مرحله اساس هر فرآیند فروش موفق است و از ابزارهایی مانند بازاریابی محتوا، تبلیغات آنلاین و شبکههای اجتماعی استفاده میکند.
6. Closing – بستن قرارداد
این مرحله نقطه اوج فرآیند فروش است که در آن مشتری تصمیم به خرید میگیرد و قرارداد یا معامله نهایی میشود.
7. Sales Call – تماس فروش
تماسی که فروشنده برای معرفی محصول یا خدمات با مشتری بالقوه برقرار میکند. این تماس میتواند تلفنی، ویدئویی یا حضوری باشد.
8. Referral – ارجاع
یکی از مؤثرترین راههای جذب مشتریان جدید از طریق معرفی مشتریان فعلی است. مشتریان راضی معمولاً برند یا خدمات شما را به دیگران توصیه میکنند.
9. Discount – تخفیف
یک ابزار مؤثر برای جذب مشتریان و افزایش حجم فروش که قیمت محصول یا خدمات را بهطور موقت کاهش میدهد.
10. Upsell – فروش افزایشی
پیشنهاد به مشتریان برای خرید نسخه پیشرفتهتر یا گرانتر محصولی که قبلاً قصد خرید آن را داشتند.
11. Cross-Sell – فروش مکمل
فروش محصولات یا خدمات مرتبط و مکمل به مشتریانی که یک محصول را خریداری کردهاند. این استراتژی به افزایش ارزش هر فروش کمک میکند.
12. Purchase Order (PO) – سفارش خرید
سندی رسمی که توسط خریدار به فروشنده ارسال میشود و شامل جزئیات محصول، تعداد و قیمت است.
13. Buyer’s Remorse – پشیمانی پس از خرید
احساسی که مشتری پس از خرید تجربه میکند و معمولاً ناشی از تردید در تصمیمگیری یا عدم تطابق محصول با انتظارات است.
14. Negotiation – مذاکره
فرآیندی که طی آن فروشنده و خریدار برای رسیدن به توافق در مورد شرایط و قیمت محصول یا خدمات بحث میکنند.
15. Objection Handling – مدیریت اعتراضات
مهارتی که به فروشنده کمک میکند با پاسخ به اعتراضات مشتریان بالقوه، اعتماد آنها را جلب کرده و فرآیند فروش را پیش ببرد.
16. Follow-Up – پیگیری
ارتباط مجدد با مشتری پس از تعامل اولیه به منظور بررسی وضعیت و پیشبرد فروش. این مرحله اغلب به حفظ ارتباط با مشتری کمک میکند.
17. Deal – معامله
توافق نهایی بین فروشنده و خریدار برای خرید محصول یا خدمات با شرایط مشخص.
18. Sales Forecast – پیشبینی فروش
تخمین میزان فروش در یک دوره زمانی مشخص با استفاده از دادهها و تحلیلهای گذشته. این ابزار به برنامهریزی بهتر کمک میکند.
19. Sales Pipeline Management – مدیریت لوله فروش
فرآیندی که شامل نظارت بر مراحل مختلف فروش و بهینهسازی آنها برای بهبود کارایی و افزایش نرخ موفقیت است.
20. Touchpoint – نقطه تماس
هر نقطهای که مشتری با برند در طول فرآیند فروش ارتباط برقرار میکند؛ از تبلیغات اولیه گرفته تا خدمات پس از فروش.
21. Win Rate – نرخ برد
نسبت معاملات موفق به کل معاملات در یک دوره زمانی مشخص. این معیار برای ارزیابی کارایی تیم فروش استفاده میشود.
22. Key Account – مشتری کلیدی
مشتریانی که برای کسبوکار اهمیت استراتژیک دارند و تأمینکننده بخش عمدهای از درآمد شرکت هستند.
23. CRM (Customer Relationship Management) – مدیریت ارتباط با مشتری
نرمافزار CRM یا سیستمی برای مدیریت و پیگیری تعاملات با مشتریان به منظور بهبود روابط و افزایش فروش.
24. Buyer’s Journey – سفر خریدار
فرآیندی که مشتری از اولین آشنایی با محصول تا تصمیمگیری برای خرید طی میکند.
25. Territory Management – مدیریت قلمرو
سازماندهی مناطق جغرافیایی برای اختصاص آنها به فروشندگان با هدف بهبود پوشش بازار.
26. Cold Lead – سرنخ سرد
مشتری بالقوهای که علاقه کمی به محصول یا خدمات دارد و نیاز به تعامل بیشتر برای تبدیل به مشتری دارد.
27. Hot Lead – سرنخ داغ
مشتری بالقوهای که به محصول علاقه زیادی دارد و آماده خرید است.
28. Account-Based Selling (ABS) – فروش مبتنی بر حساب
استراتژی فروش که بر مشتریان کلیدی تمرکز دارد و تمامی منابع فروش برای جلب رضایت آنها متمرکز میشود.
29. Value Selling – فروش مبتنی بر ارزش
تمرکز بر مزایا و ارزشی که محصول برای مشتری ایجاد میکند به جای ویژگیهای فنی آن.
30. Trial Close – بسته آزمایشی
تکنیکی برای ارزیابی آمادگی مشتری برای بستن قرارداد با پرسیدن سوالات متقاعدکننده مانند تکنیک فروش اسپین.
31. Sales Enablement – تسهیل فروش
تجهیز تیم فروش با ابزارها، اطلاعات و منابع لازم برای بهبود عملکرد و موفقیت.
32. Quota Attainment – دستیابی به سهمیه فروش
اندازهگیری میزان موفقیت فروشنده یا تیم فروش در رسیدن به اهداف تعیینشده.
33. Sales Cycle – دوره فروش
مدت زمانی که طول میکشد تا یک مشتری بالقوه به مشتری واقعی تبدیل شود.
34. Inside Sales – فروش داخلی
فروش از طریق ابزارهایی مانند بازاریابی تلفنی و ایمیل، بدون نیاز به ملاقات حضوری.
35. Outside Sales – فروش حضوری
فروش محصولات یا خدمات از طریق ملاقات حضوری با مشتریان.