وقتی بحث معرفی محصول یا خدمات پیش میاد، شاید شنیده باشید که میگن باید مزایا رو بفروشید، نه ویژگیها رو. ولی واقعیت اینه که اگه محصولتون ویژگیهای درست و کاربردی نداشته باشه، مزایاش هم به چشم نمیاد. مشتری اول از همه دنبال اینه که درک کنه محصول چه چیزهایی داره و چطور کار میکنه. اگه این بخش قانع کننده باشه، تازه اونوقته که میره سراغ مزایا و اینکه این محصول چه تأثیری روی زندگیش میذاره.
خیلی از کسب و کارها فکر میکنند که اگر یه لیست بلند بالا از مزایای محصولشون ارائه بدن، میتونن مشتری رو متقاعد کنن. اما فروش چیزی فراتر از این هست. مشتری فقط وقتی تصمیم میگیره چیزی بخره که اول مطمئن بشه اون محصول نیازش رو برطرف میکنه. یعنی اول باید بهش نشون بدی که محصولت چه ویژگی هایی داره و چطور کار میکنه. بعد از اون میتونی درباره مزایاش صحبت کنی، اون هم به شرطی که ارتباط مستقیم با نیاز مشتری داشته باشه.
اینجا یه نکته مهم وجود داره که خیلیها بهش توجه نمیکنند. تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول! شاید در نگاه اول به نظر برسه که این دو تا یکی هستند، اما اصلاً اینطور نیست. ویژگی یعنی چیزی که محصول داره، مثلاً جنس، اندازه، رنگ، سرعت یا هر چیز دیگهای که قابل اندازهگیری باشه.
ولی مزیت یعنی اینکه اون ویژگی چطور به مشتری کمک میکنه. مثلاً اگه یه گوشی موبایل باتری ۵۰۰۰ میلیآمپری داره، این یه ویژگیه. ولی اینکه با این باتری، کاربر میتونه دو روز بدون نیاز به شارژ از گوشی استفاده کنه، این میشه مزیت.
حالا مسئله اینه که تو چطور محصولتون رو معرفی میکنید؟ بیشتر روی ویژگیها تمرکز میکنید یا مزایا؟ اگه فقط یه لیست از امکانات محصولتون رو ارائه بدید، ممکنه برای مشتری جذاب نباشه. ولی اگه نشون بدید که این ویژگیها چطور زندگی مشتری رو آسونتر میکنند، اون وقته که توجهش جلب میشه.
بعضی از کسب و کارها موقع تبلیغات، مستقیماً سراغ معرفی محصول میرن و فقط میگن که این محصول چیه و چطور کار میکنه. برخی دیگه اما روی این تمرکز میکنند که محصولشون چه تغییری توی زندگی مشتری ایجاد میکنه. به نظر شما کدوم روش مؤثرتره؟
اگه فقط روی ویژگیها تمرکز کنید و از تأثیر محصول روی زندگی مشتری حرفی نزنید، احتمال زیادی هست که فروشتون پایین بیاد.
مثلاً توی آموزش فروش، یکی از نکاتی که همیشه روش تأکید میشه اینه که نباید فقط اطلاعات فنی محصول رو ارائه بدید. بلکه باید بگید که این محصول چه مشکلی از مشتری رو حل میکنه. در مشاوره فروش هم بارها گفته شده که مشتری به دنبال راه حلی برای یک مشکل خاصه، نه صرفاً یه لیست از قابلیت های یک محصول. اگه محصولتون رو جوری معرفی کنید که نشون بده چطور میتونه یه کار خاص رو برای مشتری راحتتر کنه، اون وقته که فروشتون بالا میره.
حتی اگه تو حوزه استخدام کارشناس فروش فعالیت میکنید، این موضوع خیلی مهمه. یه کارشناس فروش حرفهای باید بدونه که چطور بین ویژگی و مزیت تفاوت قائل بشه و چطور از این تفاوت برای متقاعد کردن مشتری استفاده کنه.
تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول
همان طور که تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول را از پیش بررسی کردیم در ادامه میخواهیم تفاوت های اصلی رو ذکر کنیم که بیشتر با این مفهوم آشنا بشید.
ویژگی محصول چیست؟
ویژگیهای محصول، مشخصات فنی و فیزیکی اون محصول حساب میشه. یعنی هر چیزی که به عنوان یک خصوصیت ثابت ازش یاد میشه. برای مثال، وقتی از یه گوشی موبایل صحبت میکنیم، ویژگیهاش میشن: سایز صفحه نمایش، کیفیت دوربین، ظرفیت باتری، جنس بدنه، رنگ بندی، و حتی سیستم عامل.
این ویژگیها بخش جدایی ناپذیر یه محصول هستن، اما سؤال اصلی اینجاست: آیا همین ویژگیها باعث فروش بیشتر میشن؟ نه لزوماً! اینجاست که بحث مزیت محصول باز میشه.
مزیت محصول چیست؟
مزیت محصول، همون دلیلیه که مشتری رو به خرید ترغیب میکنه. یعنی به جای اینکه بهش بگید “این گوشی ۵۰۰۰ میلی آمپر باتری داره”، باید بگید “با این گوشی، بدون نگرانی تا دو روز کامل ازش استفاده کنید”. مشتری میخواد بدونه این ویژگیها قراره چه تغییری توی زندگیش ایجاد کنن. پس فرق اصلی اینجاست:
- ویژگی: چیزی که محصول “داره”
- مزیت: چیزی که محصول “ایجاد میکنه”
حالا چرا این موضوع توی فروش و بازاریابی انقدر مهمه؟ چون خیلی از کسب و کارها روی ویژگیهای محصولشون تمرکز میکنن، اما نمیدونن چطور این ویژگیها رو به یه مزیت جذاب برای مشتری تبدیل کنن.
چرا نباید فقط روی ویژگیهای محصول تمرکز کرد؟
بیشتر استارتاپ ها و کسب و کارهای جدید، وقتی محصولشون رو معرفی میکنن، یه لیست بلند بالا از ویژگیها ارائه میدن، اما همین جاست که دچار اشتباه میشن. مشتری به دنبال این نیست که مثلاً “سیستم خنک کننده جدید پردازنده لپ تاپ شما چیه”، بلکه میخواد بدونه “آیا این لپ تاپ داغ نمیکنه و میتونه چندین ساعت بدون مشکل باهاش کار کنه؟”
یکی از مفاهیمی که توی این بحث به درد میخوره، اثر ایکیا هست. این اثر میگه وقتی مشتری در ساخت یا تنظیم یه محصول نقش داشته باشه، ارزش اون محصول رو بیشتر از چیزی که هست میبینه. حالا ربطش به ویژگی و مزیت چیه؟ شما میتونید کاری کنید که مشتری خودش مزایای محصول رو کشف کنه و احساس کنه خودش به این نتیجه رسیده که این محصول مناسبشه.
مزیت محصول یا ویژگی محصول
واقعیت اینه که شما به هر دو نیاز دارید. اما ترتیب ارائه شون مهمه. مشتری اول با ویژگیها جذب میشه، ولی این مزیتها هستن که باعث خرید کردن مشتری میشه.
برای مثال:
- ویژگی: یه اپلیکیشن مالی با هوش مصنوعی که تراکنشهای شما رو تحلیل میکنه.
- مزیت: این اپلیکیشن بهتون کمک میکنه هزینههای اضافی رو کم کنید و پس انداز بیشتری داشته باشید.
پس اگه فقط روی ویژگیها تمرکز کنید، ممکنه پیامتون برای مشتری گیج کننده بشه و تأثیر گذاری کمتری داشته باشه. اما وقتی اون ویژگی رو تبدیل به یه مزیت ملموس میکنید، مشتری بهتر درکش میکنه و احتمال خریدش بیشتر میشه.
توی مراحل مختلف چرخه عمر محصول، باید تمرکز روی ویژگی یا مزیت تغییر کنه. مثلاً:
- مرحله معرفی: ویژگیهای کلیدی که محصول رو از رقبا متمایز میکنه، معرفی میشن.
- مرحله رشد: روی مزایای محصول تمرکز میشه تا مشتریهای بیشتری جذب بشن.
- مرحله بلوغ: اینجا باید هم ویژگی و هم مزایا رو ترکیب کرد تا محصول همچنان جذاب بمونه.
- مرحله افول: در این مرحله، معمولاً روی باندلینگ محصول کار میشه تا ارزش بیشتری به مشتری ارائه بشه.
جمعبندی
اگه میخواید یه محصول رو بهتر بفروشید، فقط به ویژگیها تکیه نکنید. سعی کنید نشون بدید که این ویژگیها چه مزیتی برای مشتری دارن و چطور زندگیشون رو راحتتر میکنن. این کار نه تنها نرخ تبدیل فروش رو بالا میبره، بلکه ارتباط بهتری بین شما و مشتری ایجاد میکنه.
چرا ویژگی محصول با مزیت محصول اشتباه گرفته می شود؟
تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول خیلی وقتها باعث شده تا فروشندهها و حتی بعضی از بازاریابها این دو را اشتباه بگیرند. دلیلش اینه که به نظرشون هر چیزی که درباره محصول گفته میشه، همون چیزیه که مشتری باید بدونه. اما نکته اینجاست که مردم محصول نمیخرن فقط چون یه سری مشخصات داره، بلکه محصولی رو میخرن که اون مشخصات یه فایدهای براشون داشته باشه. این همون جاییه که بیشتر کسب و کارها اشتباه مبگیرنش.
یکی از دلایلی که این اشتباه زیاد اتفاق میافته، نداشتن تحقیقات بازار درسته. وقتی ندونی مشتریها دقیقاً دنبال چه چیزی هستن، طبیعییه که فقط درباره ویژگیهای محصول حرف بزنیم و فکر کنیم همین کافیه.
اما تحقیقات نشون داده که مردم بیشتر به این اهمیت میدن که یه محصول چطور میتونه زندگیشون رو راحتتر کنه، نه اینکه از چه موادی ساخته شده یا چه مشخصات فنی داره.
یه دلیل دیگه اثر دانینگ کروگر هست. این اثر میگه آدمایی که اطلاعات کمی دارن، بیشتر از حد خودشون رو متخصص میدونن.
بعضی از فروشندهها یا صاحبان کسب و کار چون محصولشون رو خیلی خوب میشناسن، فکر میکنن مشتریها هم به همون اندازه ازش سر در میارن. واسه همین شروع میکنن به توضیح دادن ویژگیهای محصول، بدون اینکه بگن این ویژگیها چه فایدهای دارن. ولی حقیقت اینه که مشتریها اینقدر وقت و حوصله ندارن که خودشون این موضوع رو کشف کنن.
از طرف دیگه، توی بازار رقابتی، بعضی از شرکتها بدون اینکه بدونن دارن چیکار میکنند، شروع میکنند به کپی کردن تبلیغات بقیه. اینجاست که استراتژی گاو بنفش میتونه خیلی کمک کنه.
این استراتژی میگه که برای جلب توجه مشتری باید محصول یا پیام تبلیغاتی کاملاً متفاوتی ارائه بدید. وقتی فقط درباره ویژگیهای محصولتون حرف بزنید، شبیه بقیه برندها میشید و کسی بهتون توجه نمیکنه. اما اگه روی مزایای محصول تمرکز کنید، میتونید مشتری رو قانع کنید که چرا باید از بین کلی گزینه، محصول شما رو انتخاب کنه.
یه مشکل دیگه هم اینه که بعضی از بازاریابها یا تیمهای فروش، بلد نیستن که مزیت رو از دل ویژگی بیرون بکشن. این کار نیاز به تمرکز و تحلیل داره، چیزی که خیلیها به خاطر مشغله زیاد براش وقت نمیذارن.
اینجاست که تکنیک پومودورو به درد میخوره. این تکنیک کمک میکنه روی یه موضوع مشخص تمرکز کنید و توی یه بازه کوتاه ولی مفید، بهترین نتیجه رو بگیرید. اگه بازاریابها یه مدت کوتاه ولی متمرکز روی این کار وقت بذارن، میتونن بفهمن که هر ویژگی محصول چه منفعتی برای مشتری داره.
در نهایت، بیشتر آدمها چون از بچگی یاد گرفتن که اطلاعات فنی و مشخصات یه چیز رو توصیف کنند، توی فروش هم همین کار رو میکنند. ولی فروش مؤثر یعنی اینکه بتونید ارتباط درستی با مشتری برقرار کنید و بهش نشون بدید که محصول شما چطوری زندگیش رو بهتر میکنه.
پس تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول فقط یه بحث فنی نیست، بلکه یه موضوع کاملاً کاربردیه که اگه درکش نکنید، فروشتون همون اول کار ضربه میخوره.
چگونه ویژگی رقابتی محصول رو پیدا کنیم؟
توی بازار پررقابت امروز، داشتن یه محصول خوب کافی نیست؛ محصول باید یه چیزی داشته باشه که اونو از بقیه متمایز کنه. اینجاست که ویژگی رقابتی اهمیت پیدا میکنه. وقتی یه محصول بتونه یه مشکل واقعی رو بهتر از رقبا حل کنه یا یه تجربه خاص ارائه بده، یه ویژگی رقابتی داره. اما این ویژگیها از کجا میان؟ چطوری باید کشفشون کرد؟
ویژگی رقابتی چیست؟
ویژگی رقابتی به اون خصوصیات خاص محصول گفته میشه که باعث میشن نسبت به رقبا برتری داشته باشه. اما این ویژگی نباید فقط یه چیز جدید یا عجیب باشه؛ باید واقعاً به درد مشتری بخوره. یه محصول ممکنه کلی ویژگی داشته باشه، اما همهشون رقابتی نیستن. ویژگی رقابتی چیزییه که باعث میشه مشتری توی مقایسه بین چند گزینه، محصول شما رو انتخاب کنه.
برای پیدا کردن ویژگی رقابتی، باید ببینی مشتریها دنبال چی هستن و رقبا چیکار میکنن. این کار با تحقیقات بازار انجام میشه. وقتی درک کنید مشتری ها چه نیازی دارن که هنوز بهدرستی برآورده نشده، میتونید محصولی بسازید که یه مزیت رقابتی واقعی داشته باشه.
بعضی از روشهایی که کمک میکنن ویژگیهای رقابتی رو پیدا کنید:
- بررسی رقبا: ببین رقبات چه محصولاتی دارن و نقاط قوت و ضعفشون چیه.
- شنیدن صدای مشتری: نظرات و بازخوردهای مشتری ها رو بررسی کنید. ببینید چی رو دوست دارن و از چی شکایت دارن.
- تحلیل دادهها: بررسی رفتار مشتریا میتونه نشون بده که به چه چیزی بیشتر علاقه دارن و چه چیزی براشون مهمه.
خیلی وقتا ویژگی رقابتی با مزیت محصول اشتباه گرفته میشه. ویژگی یه خصوصیت فنی یا عملکردیه، ولی مزیت، فایدهایه که مشتری از اون ویژگی میبره. مثلاً اگه یه گوشی دوربین ۱۰۸ مگاپیکسلی داره، این یه ویژگیه، ولی اینکه باهاش میتونی عکسای فوقالعاده واضح بگیری، مزیتشه. حالا اگه این دوربین توی مقایسه با بقیه گوشیها کیفیت خیلی بالاتری داشته باشه، تبدیل به ویژگی رقابتی میشه.
برای اینکه درک کنید ویژگی محصولتون رقابتی هست یا نه، باید بدونید که دارید با چه کسب و کارها و برندهایی رقابت میکنید. رقبا دو دستهان:
- رقبای مستقیم: همون هایی هستن که دقیقاً محصول مشابه شما رو میفروشن و مشتریهای مشترک دارید.
- رقبای غیرمستقیم: کسب و کارهایی که مشکل مشتری رو حل میکنن، اما با یه روش دیگه.
مثلاً اگه یه شرکت، دستگاه اسپرسو ساز خانگی میفروشه، رقبای مستقیمش بقیه شرکتای تولید کننده اسپرسو سازن، ولی یه کافه که قهوه آماده میفروشه، یه رقیب غیر مستقیمه، چون مردم به جای خرید دستگاه، از اونجا قهوه میخرند.
چرا ویژگی رقابتی مهم است؟
ویژگی رقابتی باعث میشه محصولتون توی بازار دیده بشه. اگه محصولتون یه چیزی داشته باشه که بقیه ندارن یا بهتر از بقیه باشه، مشتری دلیل پیدا میکنه که شما رو انتخاب کنه. اما یادتون باشه که این ویژگی باید واقعی و قابل اثبات باشه، وگرنه مشتری خیلی زود متوجه میشه که فقط یه ادعای تبلیغاتیه.
چند مثال از بازاریابی بر اساس ویژگی محصول
شرکتها معمولاً توی بازاریابی از دو روش استفاده میکنن: یکی تمرکز روی ویژگیهای محصول و یکی هم تاکید روی مزایای محصول. این دو تا ممکنه شبیه به نظر برسن، اما تفاوت زیادی دارن.
این مدل بازاریابی روی مشخصات فنی و امکانات محصول تمرکز داره. یعنی به جای اینکه بگه این محصول چه مشکلی رو حل میکنه، فقط توضیح میده که چی داره و چه قابلیتهایی داره.
مثالها:
- اپل (iPhone): تبلیغات آیفون خیلی وقتا روی ویژگیهای سخت افزاری تمرکز داره. مثلاً آیفون ۱۵ پرو مکس رو با “بدنه تیتانیومی”، “چیپ A17 Pro” و “دوربین ۵x زوم اپتیکال” معرفی کرد. اینا همش ویژگیهای محصولن که توی تبلیغات زیاد روشون تاکید میشه.
- سامسونگ (Galaxy Z Fold): این برند موقع تبلیغ گوشیهای تاشو، بیشتر روی ویژگی “صفحه نمایش تاشو” مانور میده. یعنی میگه این گوشی میتونه هم گوشی باشه هم تبلت، بدون اینکه مستقیماً از مزایای این ویژگی برای کاربر بگه.
- دایسون (جارو برقی و سشوار): تبلیغات جارو برقی دایسون معمولاً روی “مکش ۲۰۰ وات”، “فیلتر HEPA”، یا “بیسیم بودن” تاکید داره. اینا ویژگیهایی هستن که محصول داره، اما ممکنه مشتری در لحظه متوجه نشه که دقیقاً چه مزیتی براش داره.
بازاریابی بر اساس مزیت محصول
توی این مدل، برندها روی فایدهای که مشتری از اون محصول میبره تمرکز میکنن. یعنی به جای اینکه بگن محصول چه ویژگیهایی داره، توضیح میدن که این ویژگیها چطور زندگی مشتری رو بهتر میکنن.
مثالها:
- اپل (iPhone): وقتی آیفون رو از زاویه مزیت تبلیغ میکنه، به جای گفتن “دوربین ۴۸ مگاپیکسلی” میگه: “عکسهایی که حتی توی نور کم هم فوق العاده واضح و زنده هستن.” این یعنی یه مزیت که مشتری درکش میکنه.
- سامسونگ (Galaxy Z Fold): به جای اینکه فقط روی “صفحه نمایش تاشو” تمرکز کنه، میگه: “یه گوشی که وقتی بازش میکنی، تجربه یه تبلت رو بهت میده، چند کار رو همزمان انجام بده و بهرهوریت رو بالا ببر.” این یعنی مزیت محصول.
- دایسون (جاروبرقی بدون سیم): به جای گفتن “مکش ۲۰۰ وات”، میگه: “خونه رو بدون دردسر و سیمهای مزاحم تمیز کن.” یعنی تمرکز روی راحتی و آزادی بیشتر.
- نتفلیکس: وقتی تبلیغ میکنه که “هرجا، هر زمان، هر فیلمی که بخوای ببین” داره روی مزیت صحبت میکنه، نه روی ویژگیهای فنی مثل کیفیت تصویر یا سرعت سرورهای پخش.
- ردبول: این برند به جای اینکه روی ترکیبات انرژیزا تمرکز کنه، میگه: “ردبول بهت بال میده!” یعنی یه مزیت احساسی رو به مشتری ارائه میده.
کدوم روش بهتره؟
همون طور که تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول رو بررسی کردیم حالا بهتره بدونیم که کدوم روش بازاریابی بهتر جواب میده. واقعیت اینه که بهترین استراتژی ترکیب این دوتاست. مشتریها باید بدونن که محصول چه ویژگیهایی داره، اما در نهایت چیزی که باعث خرید میشه، درک مزایای اونه. یه تبلیغ خوب، ویژگی محصول رو نشون میده، اما مزیتش رو هم طوری توضیح میده که مشتری حس کنه زندگیش با اون محصول بهتر میشه.
چگونه ویژگی های محصول را رقابتی کنیم؟
داشتن یه محصول خوب فقط نصف ماجراست، نصف دیگه اینه که بتونی ویژگیهای محصول رو طوری نشون بدی که مشتری نه تنها جذب بشه، بلکه قانع بشه که همون چیزی که دنبالش بوده رو پیدا کرده.
خیلی از برندها محصولاتی دارن که ویژگی های فوق العادهای دارن، اما چون درست نمایش داده نمیشن، فروش خوبی ندارن. اینجا قراره بررسی کنیم که چطور میشه ویژگیهای محصول رو به بهترین شکل ارائه داد.
1- مشتری قراره تصمیم بگیره که آیا محصول شما رو بخره یا نه، پس نباید با اصطلاحات پیچیده و فنی ذهنشو منحرف کنید. توضیحات باید راحت و قابل فهم باشن.
- اپل (iPhone): به جای اینکه بگه “صفحه نمایش Super Retina XDR”، میگه: “رنگهای زنده و کیفیت تصویر فوق العاده حتی زیر نور آفتاب!”
- دایسون (جاروبرقی بیسیم): به جای اینکه بگه “قدرت مکش ۲۰۰ وات”، میگه: “قدرت تمیز کنندگی فوق العاده، بدون نیاز به سیم و بدون دردسر!”
- اوبر (Uber): به جای توضیح فنی درباره نحوه مسیریابی، فقط میگه: “یه تاکسی، هر جا که باشی، با چند کلیک!”
۲. بررسی کنید که رقبا چطور ویژگیها رو نمایش میدن: برای اینکه درک کنید چطور باید محصولتون رو معرفی کنید، یه نگاه به رقبا بندازید. ببینید اونا چطور ویژگیهای مشابه رو توضیح میدن و ازشون ایده بگیرید، اما طوری که محصولتون جذابتر به نظر برسه.
- کوکاکولا vs. پپسی: کوکاکولا بیشتر روی “احساس خوب و لحظات خوش” تمرکز داره، ولی پپسی معمولاً روی “طعم هیجانانگیز” تاکید میکنه. هر دو ویژگیهای مشابه دارن اما ارائهشون فرق داره.
- آدیداس vs. نایک: آدیداس تکنولوژی پارچه و دوام رو برجسته میکنه، اما نایک بیشتر روی عملکرد ورزشی و حس موفقیت مانور میده.
۳. ویژگیهای مهمتر رو برجسته کنید: اگه محصولتون ویژگیهای زیادی داره، همه رو یکجا ارائه ندید. فقط اونایی که بیشترین تاثیر رو روی مشتری دارن، جلوتر بیارید. چیزایی که قراره توی تصمیم خرید تأثیر بذارن، باید بیشتر دیده بشن.
- تسلا (خودروهای برقی): به جای اینکه همه چیزو یه جا بگه، روی “شارژ سریع”، “رانندگی خودکار”، و “برد بیشتر با هر بار شارژ” تمرکز میکنه.
- سامسونگ (Galaxy Z Flip): به جای لیست کردن همه قابلیتها، بیشتر روی “تجربه جدید تاشو” و “حمل راحتتر” تاکید داره.
۴. توضیح بدید که چرا این ویژگی مهمه: داشتن یه ویژگی عالی کافیه؟ نه! مشتری باید درک کنه که این ویژگی چطوری زندگیشو راحتتر یا بهتر میکنه. اینجا جاییه که تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول مشخص میشه.
- بوگاتی (ماشینهای لوکس): به جای اینکه بگه “قدرت ۱۵۰۰ اسب بخار”، میگه: “سرعتی که جادهها رو برای تو به تجربه ای جدید تبدیل میکنه!”
- گوگل (Google Photos): به جای اینکه بگه “فضای ذخیره سازی ابری”، میگه: “دیگه هیچ وقت نگران پاک کردن عکسهای قدیمی نباش!”
۵. دیدگاه مشتری رو در نظر بگیرید، نه فقط نظر خودتون رو: ممکنه یه ویژگی برای شما خیلی خاص باشه، اما شاید برای مشتری مهمترین چیز نباشه. همیشه خودتون رو جای مشتری بذارید و ببینید از دید اون چه چیزی ارزشمنده.
- ایرپاد پرو (Apple AirPods Pro): به جای تمرکز فقط روی “کیفیت صدای بالا”، تبلیغهاش بیشتر روی “حذف نویز و تجربه گوش دادن بدون حواسپرتی” مانور میده، چون این چیزی که مشتری دنبالش میگرده.
- گوگل کروم: تبلیغات این مرورگر بیشتر روی “سرعت بالا” و “مصرف کم باتری” تمرکز داره، نه روی جزئیات فنی موتور پردازشیش.
نتیجهگیری
اگه میخوای محصولت مشتری جذب کنه و بفروشه، فقط داشتن ویژگیهای جذاب کافی نیست. باید بدونی چطور اون ویژگیها رو طوری نشون بدی که مشتری احساس کنه واقعاً بهشون نیاز داره. تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول اینجاست که یه ویژگی صرفاً یه مشخصهست، اما مزیت اون چیزی که مشتری رو قانع میکنه. اگه بتونی این دوتا رو به درستی ترکیب کنی، نه تنها بیشتر میفروشی، بلکه مشتریات هم راضیتر میشن.
تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول در تبلیغات موثر
برای اینکه یه محصول بتونه مشتری رو جذب کنه، فقط گفتن ویژگیهای فنی کافی نیست. باید بدونید چگونه تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول رو برجسته کنید تا مشتری درک کنه که چرا این محصول ارزش خرید داره. معرفی درست محصول کمک میکنه تا حس کنجکاوی مخاطب تحریک بشه و شانس فروش بالا بره. در ادامه به چند مورد مهم در این زمینه میپردازیم.
۱. شرح محصول: وقتی یه محصول رو معرفی میکنید، نباید فقط به توضیح ویژگیهای فنی بسنده کنید. باید مشخص کنید که این محصول چطور میتونه مشکل مشتری رو حل کنه. استفاده از زبان ساده و روان توی معرفی باعث میشه که مخاطب سریعتر متوجه بشه چرا این محصول به دردش میخوره. یه شرح خوب باید کوتاه، شفاف و قانع کننده باشه.
۲. خصوصیات محصول: خصوصیات همون ویژگیهای فیزیکی، فنی یا عملکردیه که یه محصول داره. اما چیزی که مهمه، اینه که این ویژگیها به تنهایی نمیتونن فروش ایجاد کنن. باید این خصوصیات رو طوری بیان کنید که مزیتهای اونها مشخص بشه. درواقع، مشتری باید درک کنه که این ویژگی چه تاثیری روی زندگی یا کارش میذاره.
۳. مشخص کردن تاریخ عرضه: یکی از روشهای جذب مشتری، ایجاد انتظار برای یه محصوله. اعلام تاریخ عرضه به شکل هوشمندانه باعث میشه افراد برای خرید آماده بشن و حس فوریت توی بازار ایجاد بشه. اگه محصول قراره یه نسخه محدود داشته باشه یا فقط برای مدت مشخصی عرضه بشه، این موضوع میتونه باعث تحریک مشتری برای خرید سریعتر بشه.
۴. توسعه حس کنجکاوی: مشتری اگه احساس کنه که یه محصول ارزش خاصی داره و اطلاعات کافی در موردش نداره، بیشتر دنبال اون میره. اینجا تکنیک های بازاریابی میتونن کمک کنن تا حس کنجکاوی مشتری تقویت بشه. استفاده از تبلیغات غیرمستقیم، انتشار اطلاعات کم ولی جذاب، یا ارائه اطلاعات مرحله به مرحله، باعث میشه که مشتری بیشتر درگیر محصول بشه و منتظر عرضهی اون بمونه.
تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول در نمایش آن
وقتی یه محصول رو معرفی میکنید، مهمه که بدونید چطور تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول رو توی نمایش اون درک و اجرا کنید. ویژگی محصول به مشخصات فنی، طراحی و امکانات اون مربوط میشه.
مثل وزن، جنس، یا سرعت عملکرد. اما مزیت محصول چیزی فراتر از اینه؛ درواقع، باید نشون بده که این ویژگیها چطور زندگی یا کار مشتری رو بهتر میکنن.
یکی از اشتباهات رایج اینه که توی تبلیغات و معرفی محصول، فقط ویژگیها لیست میشن، بدون اینکه توضیح داده بشه این مشخصات چه تأثیری روی کاربر دارن. برای مثال، اگه یه محصول سبکتر از مدلهای دیگه باشه، باید مشخص بشه که این سبکی چطور باعث راحتی بیشتر توی استفاده روزمره میشه. همین ارتباط بین ویژگی و مزیت، همون چیزیه که نمایش محصول رو مؤثر میکنه.
نحوه نمایش محصول میتونه تأثیر زیادی روی تصمیم مشتری بذاره. توضیح دادن ویژگیها بدون اشاره به مزایا، باعث میشه اطلاعات خشک و غیرجذاب به نظر برسن. اما وقتی این ویژگیها در قالب مزایایی که مستقیماً برای کاربر مفید هستن ارائه بشن، احتمال خرید بالا میره.
علاوه بر این، نوع نمایش هم مهمه. استفاده از متن، تصویر، ویدیو یا حتی مقایسه با محصولات دیگه میتونه درک بهتری از مزایا ایجاد کنه.
باید در نظر داشت که تأکید بیش از حد روی ویژگیها ممکنه باعث خستگی مخاطب بشه، چون همه به جزئیات فنی اهمیت نمیدن. از طرفی، فقط گفتن مزایا بدون اشاره به ویژگیهای فنی هم میتونه باعث ایجاد حس اغراق و غیر واقعی بودن بشه.
بهترین راه اینه که یه تعادل بین این دو برقرار بشه تا مشتری هم اطلاعات کافی بگیره و هم قانع بشه که این محصول واقعاً به دردش میخوره.
کلام آخر:
اگر میخواهید محصول شما در ذهن مشتری ماندگار شود، باید تفاوت مزیت محصول و ویژگی محصول را درک کنید و فراتر از لیست کردن ویژگیها عمل کنید. توضیح دهید که این ویژگیها چه تغییری در زندگی کاربر ایجاد میکنند. این همان چیزی است که باعث میشود مشتری فقط به یک محصول نگاه نکند، بلکه به فکر خرید آن بیفتد.
نمایش درست محصول ترکیبی از اطلاعات فنی و ارزشهای واقعی برای مشتری است. مهم نیست که محصول شما چقدر نوآورانه یا پیشرفته است، اگر مشتری درک نکند که این محصول چه فایدهای برایش دارد، احتمال خرید کاهش پیدا میکند. به همین دلیل، ایجاد تعادل بین معرفی ویژگیها و نمایش مزایا، کلید موفقیت در بازاریابی محصول است.